چهارمین بخش از سلسله نشستهای سیاستگذاری فرهنگی ایران و روسیه به گزارش یک روایت درباره انتشار تجربه سفر به روسیه در شبکههای مجازی ایران اختصاص یافت که روایتگر این گزارش با عنوان «وقتی با مردم زندگی میکنید، کلیشهها رخت بر میبندند»، نام برد.
به گزارش
عطنا، نشست «تسهیل ویزا و غنی شدن ارتباط: انتشار تجربه سفر به روسیه در شبکههای مجازی ایران» از مجموعه نشستهای علمی مشترک در زمینه سیاستگذاری فرهنگی، 28 آبان با سخنرانی آرمین امیر، استادیار گروه مطالعات فرهنگی دانشگاه علامه طباطبایی، با همکاری دانشگاه علوم انسانی و اجتماعی سنپترزبورگ، به صورت برخط آنلاین برگزار شد.
مسئله امروز در روابط ایران و روسیه
آرمین امیر در این نشست از فقر دیپلماسی فرهنگی به عنوان مسئله کنونی در روابط ایران و روسیه نام برد. وی در این نشست به تشریح این بخش مهم از مسئله روابط دو کشور پرداخت:
در دیپلماسی بین کشورها غیر از دیپلماسی سیاسی، دیپلماسی فرهنگی نقش خیلی مهمی دارد، حتی برای اینکه سیاستمداران بتوانند اهداف خود را در جامعه جا بیاندازند و مردم باید بتوانند نشان دهند که پیوندی غیر سیاست بین مردم کشورها و اهداف کشورها و دولتها برقرار است.
متاسفانه در مورد دو کشور ایران و روسیه، برخلاف اهمیت و اشتراکی که در حوزههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دارند و در یک نقطه مشترک جغرافیایی در کرۀ زمین زندگی میکنند، این فقر دیپلماسی فرهنگی و فقر درک انسانی و فرهنگی از یکدیگر مشاهده میشود، تا آنجایی که عمدۀ خاطرات و تصاویری که ایرانیها از روسیهایها دارند، عمدتاً در دو قرن اخیر، تصاویری صرفاً سیاسی و عمدتاً منفی است. نقطه مهم و تاثیرگذارِ این فقر تماس فرهنگی، در واقع نبود مردم روسیه در ذهن مردم ایران است.
من در این سخنرانی به سفر و گردشگری به عنوان راهی برای عمیقتر شدن تجربه مردمان یک فرهنگ و کشور از کشور دیگر اشاره خواهم کرد؛ با این توصیف که ما تقریباً اثری از گردشگران روسی در ایران نمیبینیم و در مقابل اشتیاق زیادی در ایرانیها برای سفر به روسیه هست؛ من این اشتیاق را در سه سطحِ تجربه، تصویر خواهم کرد.
سطح اول، تجربۀ سفرهای لوکس است که با روسیه، به مثابه کالبدی از تاریخ شکوهمند، عظیم و ثروتمند که به آثار باستانی و تاریخی خود اهمیت میدهد، روبه رو خواهیم شد.
سطح دوم، سطح گردشگرانی است که امکان تجربۀ همراهیِ سطحی با مردم روسیه را خواهند داشت و سطح سوم، تجربۀ عمیق زندگیِ کوتاه مدت با مردم روسیه است.
تور گردشگری ایران به روسیه
عنوان سطح اول را، تجربۀ گردشگری متعارف گذاشتهام؛ یک تور گردشگری ایران از روسیه که صرفاً به دو شهر مسکو و سن پترزبورگ محدود میشود.
«تور روسیه با ورود به سن پترزبورگ آغاز میشود؛ خاطرۀ چهار شب اقامت در این شهر با بازدید از موزۀ آرمیتاژ، کلیسای کازان و باغ پتروف، بیاد ماندنیتر خواهد شد؛ فراموش نکنید که خودتان را به یک قهوه داغ در خیابان نوسکی دعوت کنید.
بعد از سن پترزبورگ نوبت به مسکو میرسد که با زیباییهایش شما را شگفت زده کند؛ پارک پیروزی، میدان سرخ، کاخ کرملین، سرباز گمنام، مترو مسکو، کلیسای منجی و کلیسای جامع سنت باسیل تنها بخشی از جاذبههای مسکو هستند. و ...»
من این برنامه نُه روزه را کلمه به کلمه کپی کردم، که یک تجربۀ استانداردِ گردشِ گردشگرانِ ایرانی در روسیه است و جمعبندی آن میخواهم بگویم: در این برنامه و برنامههای شبیه به آن، یک بار هم کلمه مردم به کار نرفته است و هرجا که از جاذبه صحبت شده، منظور جاذبههای کالبدی و فیزیکی بوده است؛ از فرهنگ و موسیقی هم سخنی به میان نیامده است. تجربۀ روسیه در این تورها از خلال بناها و توضیحات راهنمایان گردشگری شکل میگیرد و در بهترین حالت تجربهای غیرمستقیم است.
اگر بخواهیم این تجربه را به تصویر بکشیم، احتمالاً با چنین تصویری مواجه هستیم که اگر بخواهم با کلمات بیان کنم، خواهم گفت:«خالی از زندگی واقعی مردم؛ شکوهمند و زیبا، اما غریبه و سرد».
در این تجربه، روسیه یک کشور باشکوه و زیبا است، اما مردم فقط اجسام و اشکالی بودند که در خیابانها در حال گذر بودند و هیچ نوع ارتباطی با آنها برقرار نشد.
سفرنامه روسیه
دومین سطح از گردشگری، سفرنامهای است که سال گذشته، برندۀ مهمترین مسابقۀ سفرنامهنویسی در وبسایتهای ایرانی شده است. این سفرنامه که در چهار قسمت منتشر شده است، حاصل سفر مجید و همسرش به روسیه است مجید میخواسته با استفاده از سایت کوچ سرفینگ یا کوچ سرفر
[1]، یک تجربۀ جدیدی داشته باشد.
در واقع، تجربۀ رفتن به خانههای مردم و کمک گرفتن از مردم برای گشتن در شهر را انتخاب کرده، اما هنوز جسارت و جرأت ماندن در خانههای مردم را نداشته، بنابراین هتل خود را رزرو کرده است و با مردم در راستای همراهی در گردشگریاش، ارتباط برقرار کرده است.
در سایت کوچ سرفینگ، مسئلۀ اعتماد، مهمترین مسئله است؛ اینکه میهمانی که به منزل شما میآید و میزبان، آیا از جهت امنیت، اعتماد کافی به همدیگر دارند، که میزبان و یا میهمان همدیگر شوند و این تجربه میتواند، تجربۀ جسورانهای باشد.
عنوان این سفرنامه، «سرزمین سرد و خانههای گرم است» و با این پرسش شروع میشود که «آیا دل مردمان روسیه، همانند آب و هوایشان سرد است؟».
روز اولِ مجید در روسیه، صرف قرار گذاشتن با فئودور، مربی فوتبال دختران در مسکو میشود که مجید بعد از سفر و گشت نیمروزی که با فئودور در مسکو میزند، از محل بازی آنها بازدید میکند.
در واقع مجید نیمی از تجربۀ یک روزش را با صرفنظر کردن از بازدید بناهای تاریخی و باستانی، به وقت گذرانی با فئودور و دختران فوتبالیست اختصاص میدهد که در یک تجربه تور، به عنوان یک تجربۀ گردشگریِ متعارف، اصلاً جایی ندارد و دیده نمیشود.
سپس مجید و همسرش با آناستازیا و رومن، که خودِ او از عبارت «زوج دوستداشتنی» برای آنها استفاده میکند، قرار میگذارند و سپس مجید و همسرش به خانه آناستازیا دعوت میشوند.
در سن پترزبورگ، مجید و همسرش مهمان خانۀ مکس، کاترین و دخترشان میشوند؛ آنجاست که این مفهومِ خانۀ گرم، که مجید به آن اشاره کرده بود، شکل میگیرد؛ یک خانۀ کوچک که همزمان محل زندگی، محل عبادت و محل مطالعه است.
و نهایتاً قضاوت مجید که نگاه من را به مردم روسیه، که از اخلاق سرد و روحیۀ خشنشان زیاد شنیده بودم تغییر داد؛ من این موضوع را با عنوان «سرزمین سرد، خانههای گرم» طرح مسئله کردم.
تجربه سوم زندگی با مردم
تجربۀ سوم، تجربۀ زندگی با مردم است؛ این تجربه، کِی و برای چه کسانی حاصل میشود؟ این تجربه برای کسانی حاصل میشود که وقت زیادی داشته باشند، انرژی و علاقۀ آن را هم داشته باشند و ضمناً در موقعیتی باشند که استقرار و اقامت در آن کشور برایشان امکانپذیر باشد.
این تجربه، برای گردشگری به اسم ارشاد، در هنگامۀ جام جهانی که ویزاهای بلندمدت تعلق میگرفت و صادر میشد، ممکن شده است. اقامت ارشاد، برخلاف دو تجربۀ دیگری که دیدیم، اقامتی در خانهای دور از شهر بود، البته همچنان خانهای اجارهای است. در بازدیدهای ارشاد از مسکو، مردم غالب هستند و حس و تجربۀ سفر بدون آنکه بخواهد بر آثار بزرگ و مشهور تاکید کند، به نمایش کشیده میشود.
در سن پترزبورگ، ارشاد، نه در هتلها، بلکه در خانهها که از طریق سایتها اجاره میکرد، اقامت میکند. در این تجربه، مردم و فضاهای عمومی شهر به نمایش کشیده میشود، شعار ارشاد این است که جام جهانی دربارۀ فوتبال نیست، بلکه دربارۀ مردم است.
کم کم با طولانی شدن اقامت ارشاد در کشور روسیه، او فرصت میکند تجربههایی را بیاموزد که در حالت عادی یک گردشگر فرصت یادگیری آنها را ندارد، یکی از این تجربهها، گلکوچیک بازی کردن یا فوتبال بازی کردن در خیابان با روسیهایها است.
تجربۀ بعدی ارشاد در کازان و ساعاتی است که با مردم سپری میکند؛ ارشاد اینطور شهر را توصیف میکند: «شهر، خیلی قشنگ است و آدمهای خوشحالی دارد؛ اینجا با چند نوجوان در مورد رَپ تبادل نظر کردیم و به یک آلبوم مشترک فکر کردیم».
برگشت به مسکو، که برای عمدۀ تماشاچیان فوتبال، خداحافظی از روسیه بود، برای ارشاد، خداحافظی نبود، بلکه شروعی دوباره بود. ارشاد به خانه دوستی، که از قبل در سفرها با او آشنا شده بود، یعنی الکسی میرود و در سایتی اشتغالیابی، دنبال فرصتهای کار داوطلبانه، در روسیه میگردد که بتواند خرجی از سفر را تامین کند و مدتی در روسیه بماند؛ «می خواهم به تجربههای جدید روی بیاورم و بقیه سفرم را متفاوت از نیمه نخست آن برگزار کنم».
ارشاد، 1725 کیلومتر از مسکو هیچهایک
[2] میکند و برای کار داوطلبانه، به روستایی در جنوب روسیه میرود. ارشاد در آنجا با ژاکوب آشنا میشود؛ ژاکوب هم در همان خانهای که ارشاد در آن به سر میبرد کار میکند و ارشاد در آنجا میفهمد که چقدر به جاکوب و دیگران شبیه است، در حالی که اگر مرزها بسته باشند و ما به تصاویر رسانهای اکتفا کنیم، فکر میکنیم که چقدر با مردم کشورهای دیگر تفاوت داریم.
از آن روستا، ارشاد دوباره، با یک کارخانهدار تا شهر یالتا، با هیچهایک سفر میکند و هر بار در زندگی، سیاست، اقتصاد و روحیات مردمی که با آنها ملاقات میکند، عمیق و عمیقتر میشود.
در فستیوال رقص خیابانیِ یالتا، با یک نوجوان چینی آشنا میشود. آنجا ارشاد در صحبت با نوجوان چینی که به دوستهایش برای آمدن به آن فستیوال، ویزا نداده بودند، یک نکته جالب میفهمد و میگوید که ما و چینیها وضع مشابهی داریم؛ بدین معنا که اگر چه در بیرون گویی ایران، چین و روسیه رفیقاند، اما هنگام ویزا گرفتن، گرفتن ویزای روسیه، هم برای چینیها و هم برای ایرانیها کار سخت است.
وداع با روسیه، بازگشت سوم به مسکو است. و نهایتا مقایسۀ تصویر آخر با تصویر اول ارشاد از ورود به روسیه است. عنوانی که برای آن انتخاب کردهام، این است که «وقتی با مردم زندگی میکنید، کلیشهها رخت بر میبندند».
حالا به عنوان حسن ختام میبینیم که اگرچه ایرانیها با ادبیات سترگ روسیه بیگانه نیستند، اما تصویر اول که سرزمین کمونیسم، سرزمین لنین و سرزمین استالین است، چطور به تصویری غنی، که به کلام نمیآید، تبدیل میشود و با جمله «من که بلد نیستم و با یک برچسب نمیشود، توصیف کرد» ختم میشود.
فرهنگ روسیه چقدر برای ایرانیها جذاب است؟
پس از پایان متن سخنان آرمین امیر، وی در پاسخ به پرسش یکی از حضار که پرسیده بود: فرهنگ روسیه چقدر برای ایرانیها جذاب است؟ گفت: «ایرانیها در مجموع مردمی هستند که دوست دارند با فرهنگهای دیگر آشنا شوند. زمانی، مسئولی از بخش گردشگری ترکیه، داشت توضیح میداد که ما بیشترین تبلیغات را برای جذب مسافر از کشورهای عرب زبان کردیم، اما بیشترین مسافر را از ایران داریم؛ این یک دلیل برای شوق ایرانیان برای دیدن دنیا و تعامل و ارتباط با مردم فرهنگهای مختلف است.
یقیناً اگر برای دو طرف، یعنی در ایران برای روسیهایها و در روسیه برای ایرانیها، فرصتهای مسافرت، تحصیل و تجارت شکل بگیرد، حتماً تجربۀ شناخت ما از یکدیگر، دگرگون میشود؛ چون بسیاری از تصاویری که مجید و ارشاد از روسیه منتقل کردند، شبیه به تصاویری است که ایرانیها در برخورد با گردشگران خارجی دارند.
من در این تجربهها، مردم روسیه را در برخورد با گردشگران، بیشتر شبیه به مردم ایران دیدم تا غربیها؛ حتی تجربههای کوچ سرفینگ در کشورهای غربی هم شبیه تجربهای که مجید داشت نیست و نوعی به اشتراک گذاشتن منافع است و نه همدلی و گرم کردن دلهای همدیگر. کوچ سرفرهای ایرانی معمولاً از این گله دارند که در کشورهای غربی به درخواستهای ما پاسخ مثبت، چندان داده نمیشود و این طبیعی است، به خاطر این که معمولاً میزبانان، گردشگران کشورهایی را میزبانی میکنند، که میدانند بعداً به آن کشورها سفر خواهند کرد و لذا ایران برای آنها مقصد جذابی نیست. اما استقبالی که مجید توصیف کرده، نشان میدهد که این پذیرشِ مجید، پذیرشی صرفاً برای منافع متقابل نبوده است و در روسیهایها هم علاقهای برای آشنا شدن با فرهنگ های دیگر وجود دارد».
خبرنگار: محمد ایزدی یونسی
پانوشتها:
[1] کوچ سرفینگ (
لینک) به معنای کاناپه گردی هست. یعنی اگر هر کسی حتی یک کاناپه خالی یا اضافی در خانهاش دارد، میتواند آن را در اختیار مسافرها قرار بدهد تا مسافران بتوانند با استفاده از آن کاناپه به عنوان محل اقامت، به سفر اقتصادیشان ادامه بدهند.
[2] مسافرت با وسیلۀ نقلیه رایگان و بدون هزینه